پیچیده اما ساده مثل بارون

ساخت وبلاگ
به نام خداشهرام دستگاه کارت خوان را چک کرد وغیر فعال است وبنظرم درخواستش موجب اجابت واقع شده بود-نامه ی ارسالی به مدیریت آموزش وپرورش تهران را پیگیری کردم وگفتند دستِ مدیرکل است وامیدوارم که به آسیب شناسی نحوه پاسخ دهی مدرسه وبازرسی آنجا بیانجامد-اختلاف حساب های ایران کارت هم داستانی شده واقعا؛اختلاف حساب دیگری از شهرام را به آنجا ایمیل کردم که بررسی شود؛ زنگ زدند وگفتند که بررسی میکنند-احوال سعید را از خودش و همسر وفرزندانش پرسیدم؛ شکرخدا قدری بهتر است اما همسرش گفت کمی نگران حواشی است وبیکاری ودرمان-حاج مهدی در خصوص نحوه ثبت نام خودرو سوال کرد وگفتم در سامانه درج میشود والان هم هست-ازیکی از دوستان در خصوص جابجایی ها در محل کارش سوال کردم و احتمالاتی داد وامیدوارم خیر باشد-در خصوص یکی از دوستان که برایش خواستگار آمده بود نتیجه گیری تحقیقم را گفتم وباید خودش تصمیم بگیرد-لایحه ی مادر کاشانی را فرستاده بودند ویرایش کردم واصلاحاتی-یکی از عزیزان در خصوص کار بستگانش در شهرداری متنی را فرستاد ومشورت کرد؛ امیدوارم به موقع اقدام کنند؛ متاسفانه از ابتدا که گفتم دنبال نکردند بنحوی که گفتم؛ مواردی از رفتارهای ملاقات اتحادیه ای که به او وهمکارش مراجعه شده بود را گفت؛مشورت دادم وباید خودشان تصمیم بگیرند ودر مورد مِلکِ دختر جفری هم گفت قرار داد را امضا کرده وتمدید کرده-بهزادی از قضایا وپیگیری هایی که برای رفع مشکل نسبت به همسرانش میکند گفت وتذکر دادم بی تدبیر کاری نکند والان مجالی نیست که با آزمون وخطا جلو برود-ندا همسایه ی مان از پیشنهاد کلاهبرداری وتماسی که با او صورت گرفته به بهانه برنده شدن در قرعه کشی گفت وخوشبختانه فریب نخورده-زیبایی اطلاع داد گچ پا را باز کرده و طبق معمول از رفتار پ پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 169 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 7:05

به نام خداسعید احمدزاده تماس واحوال پرسی کرد وسوالاتی از تغییرات پرسید؛آنچه در رسانه در این ارتباط خوانده بودم گفتم؛امیدوار است -وشاید دیگر دوستانش-که این تغییرات به آنجا هم برسد وایضا" صبری هم همین گونه بود-امتیازات قبلی ایران کارت هم آمد ودیدم وچک کردم؛ظاهرا مکرر باید پس از هر تراکنش چک کرد وهر بار ایرادی دارد-دَمِ ظهر تاجری شیرینی هایی برایم فرستاد؛ خوشمزه بود؛ تشکر کردم؛ گفت خانگی است-احوال پرس عمران شدم؛ شکر خدا خیلی بهتر بود-خانم مهندس در خصوص یک نامه اش پیگیری کرد والبته مشورت برای ویرایش ونگارش آن -تولد بیاشاد دوستم را تبریک گفتم؛ خیلی خوشحال شد؛ تولد خواهر همسرم را هم تبریک گفتم تشکر کرد وهمچنین دختر عمویم را ودوست داشتم برایش کادو وشیرینی بفرستم ومتاسفانه کسی را نیافتم و بالاخره از طریق اسنپ برایش شیرینی فرستادم وخیلی خوشحال شد واز خوشحالی اش خرسند شدم-احوال پرس ایمان شدم وشکر خدا بهتر بود واحوال پرس همسرش هم شدم که شکرخدا بهتر بود-در خرید هایی از بازار اشتباهی کارت کشیده بودم ومکرر بود وامتیازاتی اعمال نشده بود که با هماهنگی ولطف فروشنده محترم شهرام را فرستادم وکارت های دیگری کشید که از لطف فروشنده وپیگیری شهرام متشکرم-فضه سوال کردم با سرمایه اندکش چه کرده؟که گویا قدری طلای آب شده گرفته والان هم در سرازیری است ونگران بود؛گفتم بهتر است مشورت بیشتری کند وفعلا هم چیزی معلوم نیست از توافقات که تاثیر تلاطم بر بازار دارد-احوال پرس خواهرانم شدم برای  بیماری شان که شکر خدا بهتر بودند؛ برایشان شفای عاجل آرزو دارم-سهام برای پیگیری ومشورت در خصوص زمین هایی که دنبال میکرد با من مشورت کرد ومن هم اطلاع دقیقی ندارم و نمیدانم چه باید کرد؟-مطلع شدم درویش هم مبتلا به بیماری جدی پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 183 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 7:05

به نام خداظهر با همسرم وآرمان و شهرام برای سرزدن به دیانا همسایه ی قدیمی رفتیم وبعداز سالیان متمادی اورا با بچه هایش دیدم والبته همسرشان نبود؛خوشحال شدیم وکلی گپ زدیم؛ دختر خانم های بزرگوارشان را هم دیدم وداماد محترمش را؛ بعدا" سری به حسن زدیم وقدری از همسایه شان هم برنج با قیمت مناسب خریدم و با او سری هم به عمو رسول زدیم که دفعه قبل هم رفته بودم ومرد خوب ومردم داری است با باقلاهای خوشمزه ترش؛کمی در فضای قدیمی مغازه اش باقلا خوردیم ومقداری هم خریدم وتخم مرغ محلی هم؛ حسن تعریف کرد چون سواد ندارد ودستگاه کارت خوان هم ندارد؛ بعض از جوانان به او پول های تقلبی میدهند ویا اصولا هزینه اش را نمیدهند وخیلی متاثر شدم والبته خودش گِله ای نداشت ومیگفت خدا بزرگ است-قرار بود ابوالفضل را هم ببینم که این دومین بار است وتوجیه داشت که سرکار است و..بنظرم آمد ملاحظاتی دارد ودیگر اصرار نکردم واگر این هم صحت دارد بهترین راه کار این بود او بیاید جایی عمومی زیارتش کنم؛ خیراست ان شاالله-شام هم با اصرار میهمان حسن وخانواده محترمشان بودم و از توجهشان متشکرم؛بیماری های مادرش هم تشدید شده بود که برایش وقت پزشک برای فردا وپس فردا گرفتم که برود وان شاالله درمان را جدی بگیرد-محمد جعفر تماس واز بی تفاوتی شکوه که وکیل شده گفت و ناراحت بود وگفتم با شخص مورد اعتماد دیگری تماس وبا ایشان مشورت کند وایشان هم  با شکوه صحبت کرد و به جمع بندی نهایی نرسیده بود؛گویا قرارشده با خودشان مشورت شود-خانم مالی اطلاع داد که درِ خانه ماست وما منزل نبودیم وتعجب کردم چگونه اطلاع نداده بوده وبنده خدا مدتی ماند ومسیر ماهم طولانی ومنزل یکی از دوستانشان بود وآخر شب در مسیر اورا آوردیم؛ پیگیر کارهای علی است وقرار است فردا برود بر پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 171 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 7:05